از 30 خرداد تا 30 خرداد
سیام خردادماه 1360 برای نسل اول انقلاب اسلامی، روزی تلخ و غمانگیز و در عین حال روز فرقان و زلالیت جبهه انقلاب اسلامی و خط امام است. 30 خرداد 1360 روز تولد جنینی بود که در اردیبهشت 1340 نطفه آن بسته شد و در سال 1344 از بستر لیبرالهای مذهبی به دامن خشونت غلتید و در 1354 از اسلام التقاطی به سوی سوسیالیسم حرکت کرد. انتخابات دوازدهم فروردین 1358 وزن این جریان سیاسی- نظامی را روشن کرد و گنجاندن ولایت فقیه در قانون اساسی، آخرین امیدهای این گروه جهت حذف اسلام سیاسی از عرصه اجتماع را به یأس تبدیل کرد و روبهروی امام و انقلاب ایستادند و در 30 خرداد 1360 شمشیر از نیام برآوردند و هر کس بر راه خمینی پای میفشرد را سنگفرش خیابانهای تهران و دیگر شهرها کردند.
30 خرداد 1360، اسلامی به مبارزه با انقلاب آمده بود که در ایدئولوژی خود طبقه فرودست را واجد صلاحیت جهت دست بردن به اسلحه میدانست و اسلام فقاهتی را افیون تودهها قلمداد میکرد اما در عین حال خود را مجاهد مینامیدند و بر قائدین میشوریدند. مرجع اسلام آنان ناپیدا بود. بنابراین رهبری که مظهر اسما و صفات الهی بود را به سخره گرفتند و کمر به قتل بهترین یارانش بستند. این در حالی بود که تلاش میکردند از خود چهرهای مظلوم به نمایش گذارند. جنایتهای سازمان منافقین در تابستان داغ 1360 به قدری بیرحمانه و ددمنشانه بود که تومار آنان را در هم پیچید و برای خدمت به خلق ایران؟! به دامن صدام غلتیدند و آن شد که نباید میشد. 28 سال پس از واقعه سیام خرداد 1360 منافقین توانستند سالگرد خونریزی خویش را در خیابانهای تهران مجدد به نمایش گذارند و دوباره دست خویش را به خون جوانان این مرز و بوم آلوده کنند.
اما این بار بستری که برای آنان فراهم میشد توسط بنیصدر نبود، بلکه بسترساز آن کسانی بودند که از دشمنان درجه یک منافقین در سال 1360 بودند اما وجه مشترک هر دو آنان کوتاه شدن دستشان از قدرت بود. اما تفاوت قدرتخواهی آنان دراین بود که منافقین سال 1360 بعد از رفراندوم به جمهوری اسلامی از قلت وزن خود رنج میبردند و نفاق 1388 در یک فرآیند دموکراتیک به قاعده بازی تن نداد تا بتواند فهم و نقش خود را در سالروز قیام مسلحانه منافقین به خوبی ایفا کند اما خاستگاه هر دو مقطع تاریخی خشونت بود؛ خشونتی که مبانی معرفتشناسانه آن در اندیشه فکری- فلسفی امام نبود، خشونتی که ریشه آن در روشنفکری بود. روشنفکری هر دو بر این پایه استوار بود که روحانیت واجد صلاحیت برای دال مرکزی گفتمان انقلاب اسلامی نیستند اما منافقین مسلح 1360 از استقلال بیشتری برخوردار بودند، سفارتخانههای خارجی به کمک آنان نیامده بودند، رئیسجمهور امریکا نامی از آنان نبرد و کنگره امریکا برای آنان پولی را تصویب ننمود. منافقین سال 1360 مدعی امام نبودند و فهم خود را چراغ راه آیندهشان اعلام میکردند اما نفاق 1388 مانند نفاق 1360 تکگروهی نبود. 30 خرداد 1388 در خیابان آزادی تهران همه گروههای ضد انقلاب آمده بودند، مدعیان امام هم بودند و جنگ احزاب به معنی واقعی کلمه شکل گرفته بود. سیام خرداد 1388 مدیون حرکت تشکلی بود که هویت آنان خالصاً از روحانیت بود، روحانیتی که خود را در صف اول یاران امام تعریف میکردند اما اعلام راهپیمایی کردند تا در سالروز قیام مسلحانه منافقین به دنیا اعلام کنند که مواجهه ما با نظام جمهوری اسلامی چیزی متفاوت از منافقین 1360 نیست اما تفاوت دو گروه در این بود که منافقین پیشین به سرعت نفاق خود را به دشمنی تبدیل کردند اما مامایی نفاق جدید 30 سال طول کشید. آنان در لباس روشنفکری، اسلام روحانیت را در حاشیه میخواستند اما دسته جدید در لباس روحانیت به دنبال سکولاریسم و لیبرالیسم بودند و این از پدیدههای عجیب تاریخ معاصر ایران است.
هنر هر دو دسته تقابل علنی و غیرقابل توجیه با اهداف و آرمانهایی بود که ملت ایران برای آن انقلاب کرده بود. منافقین سال 1360 اصل جمهوری اسلامی و ولایت فقیه را مانع «نظام توحیدی بدون طبقه» میدانستند اما منافقین 1388 از آن نیز فراتر رفتند و آرمان فلسطین و قدس، اصل ولایت فقیه و حرمت عاشورا را نیز به سخره گرفتند. ماحصل اقدامات نفاق جدید نهایتاً مورد ستایش و تمجید منافقین قدیم قرار گرفت و پیامهای استقامتخواهی رجوی یکی پس از دیگری صادر میشد اما آنچه در این دو مقطع تاریخی اتفاق افتاد، پالایش انقلاب اسلامی از پلشتی بود. زلالیتی از این دو حادثه بروز کرد که یک چشمه آن از خون شهید بهشتی بود و چشمه دیگر آن قیام 9 دی بود. خون آن ملت (1) (شهید بهشتی)و خروش این ملت مسیر انقلاب اسلامی را روشنتر و خیزش جوانان انقلابی را دو چندان کرد و الگوی یگانه امام دیروز و رهبری امروز را که ریشه در صبر الهی داشت را برای دو نسل انقلاب اسلامی در یک پرده نمایش داد.
کلمات کلیدی : از 30 خرداد تا 30 خرداد